گول . ( ترکی ، اِ ) آبگیری که اندک آب در آن استاده باشد. ( برهان قاطع ) . جایی بود که آب تنگ ایستاده بود. ( لغت فرس ) . آبگیر. ( فرهنگ شعوری ) . به معنی حوض و استخر در ترکی . ( کاشغری ج 3ص 98 ) .
به خواندن ادامه دهیددر فرهنگ لغت آبادیس - برای مشاهده کلیک کنید ... من به گرز، منقار وی خُرد کردم، که اگر من آن نکردی، او عالم را خراب کردی و هیچکس ... نزدیکی juvare به معنی کمک کردن با در نظر گرفتن تلفظ به شکل " یوواره" به ...
به خواندن ادامه دهیدمعنی خرد شدن - معانی، لغت نامه دهخدا، فرهنگ اسم ها، فرهنگ معین و عمید، مترادف و متضاد و ... در فرهنگ لغت آبادیس - برای مشاهده کلیک کنید ... خرد شدن، خرد کردن، خرد ساختن، محدود ساختن، تشنج زدایی ...
به خواندن ادامه دهیدها ها ها. [ میدن: میندن: میستن ] ( مص ل. م ) ۱ - اصل بودن و ساختن. خالص بودن و کردن۲ - معنا دادن و کردن ۳. - مهر ورزیدن و محبت کردن. The Few The Proud. از واژه مئینیو اوستایی گرفته شده. به درون مایه واژه یا سخن می ...
به خواندن ادامه دهیدگم : به معنی های :خم، حلقه ای کردن، گرد کردن،. و واژه جمع عربی وامواژه ای است که از این واژه ایرانی برگرفته شده هست. 1 - دهانه لگام،. 2 - پیوند دهنده ، نقطه جوش. گم به معنی بستن و به هم بستن می باشد ...
به خواندن ادامه دهیددر فرهنگ لغت آبادیس - برای مشاهده کلیک کنید ... • زبانشناسی پارسی میانه، علی اکبر عمادی، ۱۳۵۵، انتشارات خرد. ... بر به معنی وهشت کردن. بر به معنی بالا پریدن، ...
به خواندن ادامه دهیدفرهنگ لغت های Glosbe منحصر به فرد هستند. در Glosbe شما نه تنها می توانید ترجمه های انگلیسی یا فارسی را بررسی کنید. ما همچنین نمونههای کاربردی ارائه میدهیم که دهها جمله ترجمه شده را نشان میدهد ...
به خواندن ادامه دهیددر فرهنگ لغت آبادیس - برای مشاهده کلیک کنید ... در پاسخ به کاربر ع گفته شود که واژه "خُرد" به چم کوچک و ریز، در زبان پهلوی به دو دیسه خوَرت ( xvart ) و خورت ( xurt ) بکار می رفت و همچنین خورتک ( xurtak ) به چم ...
به خواندن ادامه دهیدخورد کردن. [ خوَرْدْ / خُرْدْ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) ریزه ریزه کردن. ( ناظم الاطباء ). خرد کردن. - خورد کردن خرمن ؛ درهم کوفتن ساقه و سنبله و جدا کردن کاه از دانه.
به خواندن ادامه دهیدمعنی له کردن - معانی، لغت نامه دهخدا، فرهنگ اسم ها، فرهنگ معین و عمید، مترادف و متضاد و ... در فرهنگ لغت آبادیس - برای مشاهده کلیک کنید ... ۱- مضمحل کردن . ۲- کوفتن خرد کردن : گردوها را با پاشن. کفش له ...
به خواندن ادامه دهیدمعنی جستوجوی «خرد» در لغتنامههای دهخدا، معین، عمید، سره، مترادف و متضاد، فرهنگستان، دیکشنری انگلیسی و فارسی در بیش از یک میلیون واژه. ۲۵ فرهنگ. ... 〈 خرد کردن: (مصدر متعدی)
به خواندن ادامه دهیدمعنی بریدن - معانی، لغت نامه دهخدا، فرهنگ اسم ها، فرهنگ معین و عمید، مترادف و متضاد و ... در فرهنگ لغت آبادیس - برای مشاهده کلیک کنید ... خرد کردن، جدا کردن، بریدن، شکستن، ریز ریز کردن، غذا خوردن ...
به خواندن ادامه دهیدتفریغ بودجه در قانون تعریف نشده است اما با استفاده از کاربردهای آن در فرهنگ لغت، قوانین و مقررات میتوان تعاریفی را ارائه نمود. وبگاه دیوان محاسبات کشور تعاریف زیر را برای تفریغ آورده:
به خواندن ادامه دهیدمعنی. خرد کردن. معنی 1 - از هم پاشیدن ، ریزریز کردن . 2 - کشتن ، نابود کردن . مترادف 1- ريزريز كردن، شكستن، له كردن 2- درهمشكستن، نابود كردن 3- تبديل كردن. انگلیسی grind, minify, squelch, smash, abate, chop, pestle, …
به خواندن ادامه دهیدمعنی بخرد - معانی، لغت نامه دهخدا، فرهنگ اسم ها، فرهنگ معین و عمید، مترادف و متضاد و ... در فرهنگ لغت آبادیس - برای مشاهده کلیک کنید ... بی خرد، بیق، بی هوش، خل، دیوانه، کانا، کودن، نادان، ابله، ...
به خواندن ادامه دهیدفرهنگ معین یکی از فرهنگهای مهم واژگان فارسی است. نویسنده این فرهنگ دکتر محمد معین بوده و ناشر آن انتشارات امیرکبیر است. این فرهنگنامه اولین بار در سال ۱۳۵۰ پس از فوت دکتر محمد معین با همت ...
به خواندن ادامه دهیدمعنی داد - معانی، لغت نامه دهخدا، فرهنگ اسم ها، فرهنگ معین و عمید، مترادف و متضاد و ... در فرهنگ لغت آبادیس - برای مشاهده کلیک کنید ... از روی داد حکم کردن، اجرای عدالت کردن: دل از بند بیهوده آزاد ...
به خواندن ادامه دهیدمعنی خرد کردن در لغت نامه دهخدا: خرد کردن، بقسمتهای ریزه ریزه شکستن، به اجزاء کوچک شکستن، شکستن بقطعات خرد، بقطعات کوچک بریدن، تَصغیر، اِصغار، : بامها را ...
به خواندن ادامه دهیدخرد لغتنامه دهخدا. خرد. [ خ َ ] (اِ) گل سیاه لزج و چسبنده باشد. (از برهان قاطع) (از ناظم الاطباء). گل که بتازیش طین خوانند. (شرفنامه ٔ منیری ). خَره . (صحاح الفرس ) . گِل سیاه ته حوض و ته جوی آب .
به خواندن ادامه دهیدخرد کردن. [خ ُ ک َ دَ] (مص مرکب) بقسمتهای ریزه ریزه شکستن. به اجزاء کوچک شکستن. شکستن بقطعات خرد. بقطعات کوچک بریدن. (یادداشت بخط مؤلف). تَصغیر. (دهار). اِصغار. (تاج المصادر بیهقی): بامها را فرسب خرد کنی
به خواندن ادامه دهیدفرهنگ فارسی عمید. شکستن به معنای باز کردن با ابزار سخت یا نرم نیز گفته می شود. به عنوان مثال گفته می شود قفل را شکستن. شکست = سکست = زکست = ز کست = ز کاستن = از کم شونده. هر چیزی بشکنسد کم می شود پس ...
به خواندن ادامه دهید( اِمر. ) : از نشانه های اختصاری فرهنگ لغات به معنی اسم مرکب است. از این نشانه در فرهنگ لغت معین استفاده شده است در فرهنگ لغت دهخدا برای اسم مرکب از نشانه ی ( اِ مرکب ) استفاده شده است.
به خواندن ادامه دهیدسوالت رو اینجا بپرس همه سوال ها. معنی پیروی کردن - معانی، لغت نامه دهخدا، فرهنگ اسم ها، فرهنگ معین و عمید، مترادف و متضاد و ... در فرهنگ لغت آبادیس - برای مشاهده کلیک کنید.
به خواندن ادامه دهیدمعنی واژهٔ خرد کردن در فرهنگ فارسی معین به فارسی، انگلیسی و عربی از واژهیاب
به خواندن ادامه دهیدمعنی واژهٔ خرد کردن در لغتنامه دهخدا به فارسی، انگلیسی و عربی از واژهیاب
به خواندن ادامه دهیدContribute to sbmboy/fa development by creating an account on GitHub.
به خواندن ادامه دهیدContribute to sbmboy/fa development by creating an account on GitHub.
به خواندن ادامه دهیدمعنی بینش - معانی، لغت نامه دهخدا، فرهنگ اسم ها، فرهنگ معین و عمید، مترادف و متضاد و ... در فرهنگ لغت آبادیس - برای مشاهده کلیک کنید ... نگاه کردن. دیدن. بینندگی. رؤیت. نظر. نگاه. ( یادداشت مؤلف ...
به خواندن ادامه دهیدترجمه "grind" به فارسی. ساییدن, خرد کردن, خاییدن بهترین ترجمه های "grind" به فارسی هستند. نمونه ترجمه شده: All that grinding and stirring, eh? ↔ همه اون خرد کردن ها به هم زدنها, هان ؟. A specific degree of pulverization of coffee beans.
به خواندن ادامه دهیددر فرهنگ لغت آبادیس - برای مشاهده کلیک کنید ... اندر تن سخن به مثال خرد معنی خوب و نادره را جان کنم. ناصرخسرو. ... معنی کردن یانیدم می یانم خواهم یانید . . . ینیدم می ینم خواهم ینید . . .
به خواندن ادامه دهید